نمونه مصاحبه بالینی وسواس فکری عملی
تعداد صفحات: 26 (دو نمونه مصاحبه)
نوع فایل: WORD
+ فایل هدیه: نمونه مصاحبه اختلال شخصیت وسواسی (10 صفحه)
فهرست مطالب نمونه اول:
مصاحبه
معاینه وضعیت روانی (ظاهر، خلق، حافظه، توجه و تمرکز و ....)
ویژگی های تشخیص اختلال وسواسی – جبری
تشخیص بالینی
فهرست مطالب نمونه دوم:
شرح حال (اطلاعات، شکایت عمده، مشکلات موجود و ....)
معاینه وضعیت روانی
تشخیص
مصاحبه
بخشی از متن نمونه اول:
معاینه وضعیت روانی:
ظاهر:
مراجع ظاهری بسیار مرتب و منظمی داشت و شیک پوش بود و موهای شانه شده و با
کت و شلوار مد روز و سن ظاهری اش با سن واقعی اش منطبق بود. و تماس چشمی
داشت و گاهی به فکر فرو می رفت و تماس چشمی ضورت نمی گرفت .
خلق:
بر اساس محتوای صحبت و شواهد رفتاری، خلق توام با اضطراب، غمگینی، ترس و
احساس گناه متناسب با محتوای افکارش از لحاظ شدت متوسط و پایدار بود.
حافظه: با توجه به ارزیابی های روتین مراجعه از نظر حافظه فوری، کوتاه مدت و بلند مدت مشکلی نداشت .......................
مصاحبه:
*سلام
***سلام خوش آمدید. بفرمایید
*ممنونم
***خودتونو معرفی می کنید؟
*بله من کامران. ش هستم
***منم .................. هستم روانشناس بالینی
***شغلتون چیه آقای ش؟
* کارمند بیمارستان هستم
***تو کدوم قسمت؟
*قسمت خدمات
***کارا خوب پیش میره از کارتون راضی هستید؟
*بله بد نیست
***علت مراجعه تون چیه؟
*راستش
بخاطر افکار وسواسی درمورد امور دینی و مذهبی که دارم و باعث میشن من به
اعمال وسواسی مثلا قرآن زیاد ، نماز طولانی و مستحبی بخونم و ذکرهای خاص
بگم مراجعه کردم
***در مورد این افکار بیشتر توضیح می دید؟
*توضیح دادنش یکم سخته ................
بخشی از متن نمونه دوم:
شرح حال:
تاریخچه شخصی(Personal history) :
با
زایمان طبیعی به دنیا آمده در دوران نوزادی دچار تشنج شده است. بچه بسیار
لجبازی بودی و همیشه با خواهر بزرگترش دعوا داشته و او را می زد. او دوران
ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت سپری کرده بود و درس هایش نیز به نسبت خوب
بود در اواخر دبیرستان با پسر همسایه اش دوست شده بود و علی رغم مخالف
های خانواده با او ازدواج کرد. بعد نامزدی خانم اسدی به دانشگاه رفت و دو
سال بعد با هم ازدواج کردند. شوهرش بیکار بود و تصمیم گرفت به استخدام
نیروی انتظامی در آید و این باعث شد که شوهر خانم اسدی چند سال دور از شهرش
به خدمت بپردازد و همین عامل باعث جدایی خانم اسدی از شوهرش شد. خانم اسدی
چند سالی با خانواده شوهرش زندگی کرد. تا اینکه شوهرش به شهرش برگشت و
آنها با هم در خانه مشترکشان زندگی خود را آغاز نمودند. بعد از چند سال بچه
دار شدند. خانم اسدی می گوید چند سال زندگی کنار خانواده شوهر و تنها بودن
اثرات بدی روی او گذاشته بود بسیار تحریک پذیر شده بودم و با کوچکترین
حرفی از کوره در می رم. وضع روحی ام روز به روز بدتر می شد و از اون طرف
رابطه من با شوهرم نیز خیلی بد بود با کوچکترین حرفی با هم دعوا
.............
مصاحبه
م:خانم اسدی چه عامل باعث شده اینجا بیایید؟
ب:احساس خیلی بدی دارم، همش دوست دارم گریه کنم و تنها باشم.
م:شوهرتون خبر دارن که اینجا اومدید؟
ب:نه چیری نمی دونه.چیزی نگفتم.
م:چرا؟
ب:چون می ترسیدم اگه بهش بگم بازم باهام دعوا کنه یا بگه مشکل از تو هستش و حق به جانب بشه.
م:دعوا.. شما با هم مشکلی دارید؟
ب:مشکل ... زیاد.من فقط به خاطر پسرم باهاش زندگی می کنم اگه پسرم نبود حتما ازش جدا می شدم.
م:می تونید در این مورد بیشتر صحبت کنید؟
ب:داستان زندگی من خیلی زیاده از کجا شروع کنم.
م:از هرجا که راحترید.